فیک کوک[ظلم] پارت ۵
ا/ت
یه جیغ بلندی کشیدم با داستام گوشامو گرفتم و نشستم رو زمین سرمو اوردم بالا وقتی به جنازه ها نگاه میکردم بدنم میلرزید یهو جلوی چشمام سیاه شد
پسر:دیدم دختر نشست گوشاشو گرفت و بعداز چند دقیقه بیهوش شد به بادیگارد ها گفتم که ببرنش توی یکی از اتاق ها و درم قفل کنن که مزاحم کارام نشه چون دلم نیومد الان ولش کنم تو کوچه من کی انقدر مهربون شدم ولی واقعا دختر
خوشگل و جذابی بود
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ا/ت
چشمامو باز کردم توی یه اتاق مشکی بودم نیم خیز از جام بلند شدم تا به خودم بیام به اطراف نگاه کردم من کجام چه اتفاقی افتاده یهو یادم اومد که چه اتقاقاتی افتاده از جام سریع بلند شدم
رفتم پشت در درو باز کنم که دیدم قفله درو محکم میکوبیدم و دادمیزدم درو باز کنید
پسر :صدای اون دختر رو شنیدم که از ته دل داد میزد بادیگاردهارو صدا کردم ولی کسی نیومد با عصبانیت از جام بلند شدم برم بیرون به حساب بادیگارد ها برسم که خوب فکردم با این صدای بلند حتمی صدای منو نشنیدن رفتم سمت در اتاق درو باز کردم دختر جلوم بود چقدر خوشگل بود یکم از موهاش ریخته بود روی صورتش
ا/ت
دیدم در باز شد پسر جلوم ظاهر شد رفتم جلو هولش بدم برم بیرون که نذاشت دستم بهشت بخوره مچ دستمو گرفت اخ چقدر درد گرفت دستم
ا/ت:اخ دستمو ول کن دردم گرفت ول کن دستمو ول کرد وقتی خوب داشتم نگاه میکرم چقدر جذاب بود و قد بلند دیدم خم شد
پسر:هر چه زودتر از اینجا بری به نفعته
ا/ت: نمیرم اینجا خونه ی منه برای چی برم خودت برو
پسر:نمیری نه خودت خواستی
ا/ت:چی
نویسنده
پسر دختره رو هول داد توی اتاق و درو بست
لطفا حمایت کنید ممنون 🙏
شرط نمیذارم
یه جیغ بلندی کشیدم با داستام گوشامو گرفتم و نشستم رو زمین سرمو اوردم بالا وقتی به جنازه ها نگاه میکردم بدنم میلرزید یهو جلوی چشمام سیاه شد
پسر:دیدم دختر نشست گوشاشو گرفت و بعداز چند دقیقه بیهوش شد به بادیگارد ها گفتم که ببرنش توی یکی از اتاق ها و درم قفل کنن که مزاحم کارام نشه چون دلم نیومد الان ولش کنم تو کوچه من کی انقدر مهربون شدم ولی واقعا دختر
خوشگل و جذابی بود
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ا/ت
چشمامو باز کردم توی یه اتاق مشکی بودم نیم خیز از جام بلند شدم تا به خودم بیام به اطراف نگاه کردم من کجام چه اتفاقی افتاده یهو یادم اومد که چه اتقاقاتی افتاده از جام سریع بلند شدم
رفتم پشت در درو باز کنم که دیدم قفله درو محکم میکوبیدم و دادمیزدم درو باز کنید
پسر :صدای اون دختر رو شنیدم که از ته دل داد میزد بادیگاردهارو صدا کردم ولی کسی نیومد با عصبانیت از جام بلند شدم برم بیرون به حساب بادیگارد ها برسم که خوب فکردم با این صدای بلند حتمی صدای منو نشنیدن رفتم سمت در اتاق درو باز کردم دختر جلوم بود چقدر خوشگل بود یکم از موهاش ریخته بود روی صورتش
ا/ت
دیدم در باز شد پسر جلوم ظاهر شد رفتم جلو هولش بدم برم بیرون که نذاشت دستم بهشت بخوره مچ دستمو گرفت اخ چقدر درد گرفت دستم
ا/ت:اخ دستمو ول کن دردم گرفت ول کن دستمو ول کرد وقتی خوب داشتم نگاه میکرم چقدر جذاب بود و قد بلند دیدم خم شد
پسر:هر چه زودتر از اینجا بری به نفعته
ا/ت: نمیرم اینجا خونه ی منه برای چی برم خودت برو
پسر:نمیری نه خودت خواستی
ا/ت:چی
نویسنده
پسر دختره رو هول داد توی اتاق و درو بست
لطفا حمایت کنید ممنون 🙏
شرط نمیذارم
۶.۷k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.